ما انتظار داشتیم که دیدن خورشید گرفتگی کامل در مسیر کلیت نقطه برجسته سفر ما باشد. در نگاهی به گذشته، این فرصت عالی برای با هم بودن، سه نسل در یک سفر ساده در پنج ایالت بود.
در 6 آوریل، ما سه نفر از لیک وود – من، پسر 23 ساله ام رایان، و مادر 85 ساله ام مری – به سمت اوکلاهاما، در نزدیکی مرز تگزاس و آرکانزاس، رفتیم. امیدوار بودیم در مسیر صداقت باشیم، اما به خوبی میدانستیم که آب و هوا میتواند مانع هدف ما شود. ما آماده بودیم که ریسک کنیم. ما دلایل دیگری برای سفر داشتیم.
مامان در هیلدتون، اوکلاهاما بزرگ شد، یک شهر کوچک در غرب که اتفاقاً زادگاه ستاره تلویزیونی فقید Golden Girls رو مک کلاناهان است (که اتفاقاً در مسابقه زیبایی نوزاد به عمه سوزی من باخت. دهه 1930). مامان حدود 60 سال است که به این بخش از ایالت خود نرفته است و خاطرات خوبی از اردوگاه پیشاهنگی دختر در نزدیکی رودخانه قرمز دارد، زمانی که پسر بچه ای به نام میسی بود.
چه کسی می دانست که آیا ما دوباره این فرصت را خواهیم داشت؟
در راه کسوف، دلتنگی را تعقیب کردیم، اوکلاهما را از چشم مادر دیدیم، خاطرات او را مرور کردیم و تصمیم گرفتیم از پای سرخ شده اصلی کوه Arbuckle لذت ببریم. (آنها اکنون در آرکانزاس، کانزاس و تگزاس نیز در دسترس هستند، اما ما به دنبال فروشگاه پرچمدار در دیویس، اوکلا هستیم.)
ما برنامه سفر را از نظر سفر “شل” نگه داشتیم زیرا “مشخصات سفر خود را از قبل برنامه ریزی نکرده بودیم.” تنها اتاق هتلی که رزرو کرده بودیم در 96 مایلی غرب مقصد ما برای مشاهده کسوف در آیدابل، اوکلا بود. چیزی نزدیکتر پیدا نکردیم اما خیلی اهمیت ندادیم.
به هر حال، انجام یک سفر پنج روزه و 1900 مایلی از طریق کلرادو، کانزاس، اوکلاهما، تگزاس و نیومکزیکو برای یک تجربه چهار دقیقهای که تا 20 سال دیگر در ایالات متحده تکرار نخواهد شد، عملی است. خوش بینی، شاید حتی ایمان. به خصوص زمانی که ابرها در 8 آوریل حاضر به همکاری نشدند.
اجازه دهید ماجراجویی آغاز شود.
امیدهای زیادی از ابتدا
ماشین من – یک کیا زرد روشن با پلاکهایی که اتفاقاً با حروف ECLP شروع میشود – پر از تنقلات (شامل چهار طعم Moon Pies)، عینکهای آفتابی ما برای تماشای ماه گرفتگی و یک دسته کاغذ توالت بود. (من تمام پیشبینیهای روز قیامت در مورد دیگهای محدود، رستورانهای محلی و پمپ بنزینها را دیدهام که با هجوم میلیونها نفر در مسیر صداقت مانند ملخها به پایان میرسند.)
ما حتی قبل از اینکه توقف کنیم و یک کافی شاپ جذاب Ordway به نام The Sand Cherry را در امتداد خیابان اصلی پیدا کنیم، کلرادو را ترک نکرده بودیم. من به عنوان یک توریست کمی دیوانه شدم، کیک، قهوه، شیشه های محلی مربا و سالسا خانگی و چند گوشواره خریدم.
انگار یک تعطیلات شروع شده بود.
به زودی، بیلبوردهای تبلیغاتی در امتداد 50 ایالات متحده در کانزاس شروع به ظهور کردند: پیام های بزرگ و دست نویس با خواندن “عیسی” و “خدا واقعی است”. در اینجا، کسوف بیشتر شبیه یک چشمک از سوی خالق بود تا رویدادی که به طور علمی مورد مطالعه قرار گرفته و توسط دوربین ها و مفسران ناسا برای مخاطبان تلویزیونی پخش می شد.
به سبک Gen Z سفر کنید
رایان با اجتناب از نقشههای فانتزی گوگل، یک اطلس بزرگ جاده رند مکنالی را گرفت تا نقشه سفر ما را ترسیم کند و مسیرهایی غیر از بین ایالتها را بیابد، که میترسیدیم پر از کسوف و کامیونهای نیمهای باشد. این رویکرد معکوس به ما با جادههای روستایی شهر به شهر با آسفالت خوب اما کم جمعیت که مناظر زیبای کشاورزی و دستههایی از سارها را به نمایش میگذارد پاداش داد.
او همچنین موسیقی متن موسیقی التقاطی از دهه 1940 تا 1980، آلترناتیو معاصر و موسیقی پاپ خوشبینانه مکزیکی را ارائه کرد. من و مامان تایید کردیم.
بقایای گهگاهی از یک آرمادیلو یا راکون که نتوانسته زنده از جاده عبور کند ما را غمگین می کند، اما همچنین به ما اطمینان می دهد که این موجودات وحشی هنوز وجود دارند. رایان می خواست یک شاخک ببیند و من امیدوار بودم که یک یا دو روباه را ببینم.
پس از رسیدن به دوج سیتی، کان، تصمیم گرفتیم در مسافرخانه Best Western North Edge Inn بمانیم، جایی که درختان نخل فلزی استخر کوچک آن طرف خیابان را زیبا کرده بودند. ما خوشحال شدیم که متوجه شدیم درختان واقعی اطراف پارکینگ، پناهگاهی برای پرندگان هستند. اپلیکیشن Ryan’s Merlin Bird ID آواز همخوانی را در خارج از اتاق ما ضبط کرد و لیستی از 9 نفر تهیه کرد: فنچ آمریکایی، آبی جی، سار یقه اوراسیا، سار اروپایی، دم بزرگ، فنچ خانه، بادبادک می سی سی پی، کبوتر عزادار، و مرغزار غربی.
بعداً، ما کاردینالهای قرمز روشن را دیدیم که در حال سوت زدن صداهای امضاکنندهشان، دور کرکسها و جوجهسانان بودند که این رویا را در کنار برکهای جادویی در یک چمنزار پر از گلهای وحشی که گاوها در آن هدایت میکردند، زنده کردند.
صبح روز بعد به اوکلاهاما سیتی رفتیم و به موقع رسیدیم تا همبرگرها، آبجو و فینال بسکتبال کالج زنان NCAA از روی صفحه نمایش بزرگ پخش شود. تماشای رویای کیتلین کلارک برای هدایت آیووا به پیروزی مقابل کارولینای جنوبی شکست ناپذیر بهنوعی بهنحوی دور میماند، برای امیدهای ما برای شکست بارانهای آوریل، بهعنوان یک فال بد به نظر میرسید. خیلی غیر منطقی
تقریباً وجود دارد
درست پس از غروب خورشید، در آستانه ماه گرفتگی به کشور Choctaw رسیدیم، و راضی به خوردن یک دوجین پای سرخ شده با مواد پر شیرین مانند گیلاس و کدو تنبل شدیم. کازینو راه ما را به یک هتل نسبتاً تاریک در دورانت روشن کرد، اما ما آن را کنار گذاشتیم. به هر حال قصد داشتیم زودتر حرکت کنیم، از ترس اینکه راه بندان به دلیل کسوف مانع رسیدن ما به مقصد شود.
افزایش رطوبت صبح روز بعد با فرود آمدن US-70 East قابل توجه بود. کاهش سرعتی که امیدوار بودیم هرگز اتفاق نیفتاد و با طلوع زیبای خورشید پذیرایی شدیم. نود دقیقه بعد، زودتر از موعد مقرر و شش ساعت مانده به ماه گرفتگی در آیدابل بودیم. ابرها جمع شده بودند. ما می خواستیم آنها وقت بگذارند.
در کمال ناامیدی من، موزه رود سرخ بسته شد. (امیدوار بودم نمایشگاه آکروکانتوزاروس را ببینم و در مورد دایناسور ایالتی اوکلاهاما بیاموزم.) در شرکت قهوه اکسنت توقف کردیم، جایی که باریستا گفت در روزهای اخیر به بازدیدکنندگانی از دوردست هاوایی خدمت کرده است. در یک غرفه تیشرت در همان نزدیکی که کالاهایی با مضمون کسوف به فروش میرساند، صاحبان هیجانزده از ملاقات با مردی از آلمان که یک تعقیبکننده خسوف جهانی است، یاد کردند.
ما به آسمان خاکستری نگاه کردیم و امیدوار بودیم که آلمانی چیزی می داند که ما نمی دانستیم.
پیادهروی در طبیعت راه خوبی برای گذراندن زمان به نظر میرسید، بنابراین ما به سوی Beavers Bend، یک پارک دولتی که سواحل دریاچه Broken Bow را احاطه کرده است، حرکت کردیم. من اولین درخت کاج خود را با پوست خرد شده دیدم. رایان یک خرچنگ مرده را در یک جوی آب شفاف مشاهده کرد که باعث شد روی یک صخره خزهدار به داخل آب لیز بخورد. و مامان کمی در مسیر سقوط کرد، اما خوشبختانه سالم برگشت.
در ساعت 11:30 صبح، حدود یک ساعت قبل از شروع ماهگرفتگی، احساس بدی میکردیم، بنابراین به Idabel برگشتیم و برای یک ناهار سریع در Oaks Steakhouse در Broken Bow توقف کردیم. چندین میز پر از پلیس ایالتی و کلانترهای محلی بود. آنها روحیه خوبی داشتند، اما زره پوشیده بودند و به ساعت های خود نگاه می کردند.
با نزدیک شدن به رویداد آسمانی، تصمیم گرفتیم که میدان پشت رستوران مکان مناسبی برای تماشا به نظر می رسد. با گذشت چند دقیقه، ابرها نازک و غلیظ شدند و ما را با نگاه های زودگذر آسمان آبی اذیت می کردند.
اعضای خانواده در کلرادو و ایالت واشنگتن شروع به ارسال پیامک برای تماشای تلویزیون خود کردند، از مکزیک شروع کردند و در تگزاس حرکت کردند. با این شمارش تقریباً سه دقیقه از دالاس عقب بودیم، و چند گروه از مردم که پارک کرده بودند و پتوهای پیک نیک خود را بیرون آورده بودند و صندلی های کمپینگ خود را در همان نزدیکی نصب کرده بودند، شروع به مستقر شدن کردند، عینک های خود را گذاشتند و به بالا نگاه کردند.
یک اتفاق بزرگ
من با آیفون خود بازی میکردم و سعی کردم از دستگاهی استفاده کنم که به طور همزمان از یک لنز مشاهده کند و در کنار هم عکس و فیلم بگیرد. من نتوانستم آن را به کار بیاندازم و به زودی این چیز بد را رها کردم.
خوشبختانه ابرها به حرکت خود ادامه دادند. ترافیک متوقف شد، چند هواپیما بالای سرشان وزوز کردند، و همه پرندگان به جز یک جی آبی نفرت انگیز آواز نخواندند. دما کاهش یافت، نور خورشید کم شد، چراغ های خیابان روشن شد، و ما خشک شدیم، نفس نفس زدیم، احساس خوشحالی کردیم، غافلگیر شدیم، و ناگهان به وضوح متوجه شدیم که روی پوسته سیاره ای نشسته ایم که با ماه می چرخد که به نحوی معجزه آسا شبیه به هم است. اندازه یک ستاره بسیار بزرگتر است که از فاصله 93 میلیون مایلی به ما می درخشد.
بر خلاف خورشید گرفتگی جزئی، زمانی که ماه نیم دایره را مانند دو صفحه مسطح از شکل خورشید بیرون می کشد، به صورت یک گوی سه بعدی تیره قابل مشاهده است. همانطور که از راست به چپ حرکت می کرد، ما از “اثر حلقه الماس” قبل از اینکه آخرین ذره نور خورشید خارج شود و سپس BLINK شگفت زده شدیم! – یک ذره نور درخشان در زیر قابل مشاهده بود، احتمالاً یک شعله خورشیدی. بقیه تاج تابناک خورشید بود که ماه تاریک را قاب می کرد.
تشویق و فریادهای خود به خودی در اطراف ما بلند شد، یک زن تکرار کرد: “اوه، خدا!” دوباره و دوباره. عینکهایمان را برداشتیم (الان امن بود) و دو چراغ قرمز کوچک را دیدیم که یکی پس از دیگری از کنار هم عبور میکنند: ماهوارههای در حال گردش زمین. میتوانستیم مشتری و زهره را ببینیم که در وسط روز میدرخشند. شگفت انگیز بود که چقدر در سایه ماه تاریک شد.
ما به این ماه خیره شدیم تا زمانی که حلقه الماس دوباره ظاهر شد و به جای اینکه عینک خود را عوض کنیم و بقیه ماه گرفتگی را تماشا کنیم، به طرز عجیبی احساس کردیم که همین کافی است. ما متوجه بازگشت گرمای خورشید شدیم و دیدیم که تاریکی از بین رفت، چراغ های خیابان خاموش شد، پرندگان دوباره طلوع کردند. موتورهای ماشین نشان می دادند که مکث جمعی ما به پایان رسیده است.
ما سه نفر با هیبت و خوشحالی متقابل به هم نگاه کردیم و پذیرفتیم که تأثیر بهتر از حد انتظار بود. آن خورشید گرفتگی کامل، علیرغم همه انتظارات و توضیحات، منظره ای بود که در خاطرات ما خواهد ماند.
همچنین ما را با قدردانی نسبت به یکدیگر و تمایل هر یک از ما به انجام ماجراجویی در همه اینها به جای گذاشت.
در خبرنامه هفتگی ما، ماجراجویی، مشترک شوید تا اخبار فضای باز را مستقیماً به صندوق ورودی خود دریافت کنید.